"بی طرفی کاذب" در "سینمای ایدئولوژیک" غرب ("رسانه" ، نسبت "عقلانیت" و "شیطنت")
بمناسبت " روز سینما"_ نشست ( خطر "نفی وجدان اخلاقی" در سینما ) _ ۱۳۹۲
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم خدمت برادران و خواهران عزیز. امیدوارم انشاءالله گفتگوها خط آغازی باشد این ایام یک پرانتزی نباشد که باز شده و باز بسته میشود شروعی باشد برای مطالعات اسلامی و فرهنگی. یک نوع هوشیاری و خودآگاهی اجتماعی در این باب ضرورت دارد باید ببینیم چه زهری از طرف دشمن ریخته میشود و بعد چه پادزهری باید به کار برد. در عرصه رسانه و ارتباطات از مسیرهای کاملاً رسمی و حتی آکادمیک و دانشگاهی و تخصصی عمل میشود اما پشت هر پردهای یک پشت پرده است که اگر به آن واقف نشویم ممکن است حقیقت خلط بشود. رسانهها میتوانند شهید را جلاد و جلاد را شهید نشان بدهند. رسانهها میتوانند در افکار عمومی جای حق و باطل را عوض کنند. رسانهها در حوزه خاکستری به نحوی میتوانند عمل کنند که جای سیاه و سفید تغییر کند و مبادله بشود. واقعیت کوچک را بیش از اندازه بزرگ نشان بدهند. واقعیتهای بسیار دهشتناک و بزرگ را کاملاً عادی و حتی کوچک زیر عادی و زیر صفر نشان بدهند. روی یک بخشی از یک واقعیت مسلسل زنجیرهای فقط روی یک بخش آن ذرهبین بگذارند و همه توجهها را به آن بخش جلب کنند و غافل کنند مخاطب را از بخشهای دیگر آن که جنبة علّی برای این قطعه داشتند یا جنبه معلولی برای آن دارند. میتوانند تک ذرههای واقعیت پراکنده را برادههای واقعیت را جمعآوری کنند به یک شکل دیگری دوباره بچینند. میتوانند یعنی که این کارها را دارند میکنند. میبینید جملات ذرهای که در خبر و تحلیل میآید ممکن است جملات درستی باشد نشود روی آن قلم کشید که بگویید این خبر را به ما دادند این خبر دروغ است. نه، میشود ده تا خبر کوچک، ده نیمه خبر را طوری کنار هم دوباره چید یعنی خبر و واقعیت را طوری ساختارشکنی کرد دوباره اینها را کنار هم چید که روی تک تک جملههایش که دست میگذاریم دروغ نباشد اما مجموع آن دروغ باشد یعنی تجزیه آن خوب است مردهشور ترکیب آن را ببرد. واقعیتها را پس و پیش کردن. جای علت و معلول را عوض کردن. دو خبر بیربط را کنار هم آوردن به نحوی که شما گمان کنی این علت آن بوده است! دو خبر مرتبط را کاملاً از هم جدا کردن و جداسازی و ایجاد گسست در ترکیب خبر و تحلیل و لابلای آن یک مسئله دیگری را یک خبر و یک حرف دیگری را جاسازی کردن! گاهی واقعیت را بگویید اما طوری تحلیل کنید که به کلی عکس آنچه که واقعاً اتفاق افتاده به نظر برسد یعنی رسانه در قالب خبر تحلیل خودش را بگوید. مواضع خودش را و منافع خودشان را تأمین کنند. از این اتفاقات در رسانههای حرفهای زیاد اتفاق میافتد چه در حوزه مباحث نظری و تئوری و اعتقادات, مثلاً یک حملهای به یکی از مفاهیم اسلامی میخواهد صورت بگیرد آن مفهوم اول باید تحریف بشود تا بعد بشود خوب به آن حمله کرد! مخاطبی که مطالعات دقیقی ندارد فکر میکند صورت مسئله همانی است که این میگوید. در حالی که اصلاً آن صورت مسئله نیست مسئله را از جای غلط و نادرستی شروع میکنند. یک بخشی از ادعای ما را میگیرد یک بخشی را از ادعای جبهه مکتبی میگیرد این جزء را به جای کل ادعا طرح و قالب میکند. ادعا را بدون دلیل آن میآورد! خود ادعا را گاهی نمیآورد بلکه لوازم ادعا را میآورد. لوازم عملی یا ملزومات نظری آن را به طور ناقص و پراکنده ذکر میکند. گاهی ممکن است یک دیدگاه اسلامی را مطرح کنند اما با لحن مسخره و با تعبیر نادرست. که بعد وقتی شما میپرسید ما این را گفتیم؟ میگوید شما نگفتید؟ شما همین را نمیگویید؟ نه میتوانی صریح بگویی نگفتی نه میتوانی بگویی گفتی! گفتی اما نگفتی! درست نگفتی! معکوس نشان دادی و مطلب را سروته کردی و گفتی. از این نوع تاکتیکها در حوزه رسانه بسیار زیاد است و دارد به کار میرود چه در عرصههای تئوریک و نظری، مثلاً بحث راجع به مبانی معرفتی و نظری اسلامی، راجع به ارزشهای اخلاقی اسلام، راجع به احکام اسلام، راجع به تاریخ اسلام، و از آن طرف وقتی بخواهند یک باطلی را حق نشان بدهند تمام این تاکتیکها به عکس صورت میگیرد گوشت مردار و عفونت را طوری آرایش میکند بزک میکند و نشان میدهد که شما فکر میکنید دیگر غذایی خوشمزهتر از این نیست. هوای آلوده مسموم را به جای هوای تازه و سالم را میتوانند بزک کنند و این کار را میکنند. اگر حق با پرچم خودش و باطل با پرچم خودش وارد عرصه و صحنه میشد هرگز هیچ کس اشتباه و خطا نمیکرد و طرفداران باطل در دنیا همواره در اقلیت نزدیک به صفر میبودند. علت این که جبهههای باطل و ظلمات در برابر حق همیشه صفآرایی میکنند و هستند این است که باطل، پرچم حق بلند میکند! از ادبیات و واژگانی حق استفاده میکند! نظر سوء دارد اما با حُسن تعبیر آن را مطرح میکند و از این طرف جبهه حق نه همیشه و نه لزوماً همه، اما گاهی اوقات کسانی در جبهه حق هستند درست نمیتوانند مسائل را رسانهای کنند قدرت رسانهای کردن ارزشها را ندارند. بیهنرانه مطرح میکنند، بیفکرانه مسئله را مطرح میکنند. عقلانیتی داریم به نام عقلانیت زبان، که عقلانیت زبان در این افراد ودر این جبهه گاهی میبینید نابالغ است و رشد نکرده است. بهترین حرفها را ضایع میکنیم و میگوییم! درخشانترین ارزشها را تیره میکنیم و تحویل میدهیم. این مشکل ما در عرصه سانهای جهان است، چه رسانه در حوزه مباحث فکری و شبهات و مجادلات تئوریک، تا برسی به رسانه به مفهوم سینما و هنر تا برسی به سرگرمی تا ژورنالیزم، خبر، تحلیل اوضاع جهان و از این قبیل. رسانه با همین دامنه وسیع خود که کشش دارد از مباحثات فکری و نظری تا تبلیغ و ضد تبلیغ، تا ارزشستیزی و ارزشزایی، تا تعریف سبک زندگی، یک سبکهای از زندگی را نفی و تحقیر کردن و یک سبکهایی از زندگی را پیش چشم بالا آوردن و گریم کردن، دکور خوب صحنه چیدن! برای یک حرف مزخرف. یک نظر مزخرف را میشود خیلی زیبا بستهبندی و کادو کرد. کادوی رسانهای. و میشود مقویترین و و مغذیترین محتوا را به لحاظ فکری طوری عرضه کرد که مخاطب اصلاً انگیزه پیدا نکند که آن را از شما بگیرد، نگاه میکند حالش بهم میخورد. این مسئلهای است که میخواهم به آن اشاره کنم. به بعضی از این مؤلفهها و به بعضی از تکنیکهایی که به کار میرود به نام حقیقت، و علیه حقیقت. یعنی تصور عمومی این است که اینها دلشان برای افکار عمومی میسوزد که یک وقت خدای نکرده بشریت جاهل از دنیا نرود، برای همین رسانه درست میکنند و برای همین گسترش رسانه هست که هرچه بیشتر، بخش بیشتری از بشریت در جریان اتفاقات، تحلیلها، قرار بگیرند. تصور این است که اینها برای این هدف رسانه درست میکنند! دغدغه آگاهی من و شما را دارند یا نگران این هستند که یک وقت اوقات فراغت ما ضایع نشود از تفریح و سرگرمی نیفتیم نگران این هستند و الا این فیلمی که توزیع میشود در اینترنت، یا از تلویزیون و ماهواره پخش میشود این که دیگر پول نقدی به آنها نمیرسد یعنی انگیزه مستقیم نقدی انتفاعی مادی ظاهراً در آن نیست، البته غیر مستقیم چرا. ظاهرش این است که این دارد تولید میکند برای این که ما سرگرم بشویم از مسائل و اتفاقات جهان مطلع بشویم تکثّرگرایی رسانهای است، آگاهیبخشی است. اما واقعیت چیست؟ واقعیت این است که یک پروژة بسیار دقیق، عملیات فکری، و جنگ روانی روی انگیزهها، آگاهیها، ارادهها، تغییر سبک زندگی، تغییر زاویه نگاه به مسائل، تغییر دادن تدریجی تحلیلها، جای حق و باطل را عوض کردن، مصداق خوب و بد را جابجا کردن، زیبا و زشت را کاملاً نسبی کردن، قدرت داوری را از مخاطب گرفتن، قدرت تشخیص را از او گرفتن و این که دیگر نتواند بین جلّاد و شهید تشخیص بدهد. نمونه واضح عامیانه آن، بسیاری از فیلمهای سینمایی است که میگذارند میبینیم، در تلویزیون ما هست، همه جای دنیا هم هست؛ که قهرمان فیلم، یک آدمی است که مثلاً سارق بانک است. آدمکش است، منتهی وسطش نمک هم میریزد! ما مخاطب در تمام فیلم طوری مدیریت میشویم یعنی احساسات و فکر ما به نحوی که مدیریت میشود که ما باید با این همزادپنداری کنیم. کسی که بیشتر فریب میدهد، دروغ میگوید، خیانت میکند، راحتتر آدم میکشد، بانکهای بیشتری را هنرمندانه و هوشمندانه بزند و از این قبیل. یک مرتبه میبینید از اول تا آخر، قهرمان من این است، فیلم میسازند مثلاً قهرمان آن یک همجنسباز است! فیلم میسازد قهرمان این فیلم شکنجه گر سیا و پنتاگون است که مثلاً دارد دنبال انقلابیون جهان اسلام میگردد که اینها را گیر بیاورد و به نام تروریست شکنجه کند و بعد شما که داری فیلم را نگاه میکنی برایش کف میزنی که اینها را میگیرد! فیلمهایی که صلیبیها به جنگ مسلمانها میآمدند در قضیه فلسطین در جنگهای صلیبی، میدانید در این باب، چندین مورد فیلمهای بزرگ و مشهور ساخته شد. من یادم میآید این فیلم را در زمان کودکیام قبل از انقلاب دیده بودم از اول تا آخر ما آرزو میکردیم که این صلیبیها برنده بشوند و این موشهای کثیف خیابانی که آن طرف هستند که مسلمانها و عربها هستند اینها بیشتر کشته بشوند! یعنی از اول، طوری فیلم چیده میشد که ما آرزو میکردیم صلیبیها برنده بشوند و مسلمین شکست بخورند. این که جای قهرمان و ضد قهرمان، جای عدل و ظلم، ظالم و مظلوم، همه اینها تغییر میکند. اینها نمونههای خیلی سادهاش است. نمونههای خیلی پیچیدهتری هم هست که ممکن است ما و شما ده بار هم این فیلم را ببینیم یا این مطلب را بخوانیم و باز هم نتوانیم درست تشخیص بدهیم که کی به کی است و چی به چی شد؟ مطلب چی به چی است؟ بنابراین یکی از برنامههایی که در این حوزهها تعقیب میشود و یک نوع هنر است، یک تکنیک است، یک نوع فنّانیّت است و لااقل به عنوان بیننده و شنونده و مصرف کننده این رسانه ما باید مسلط باشیم، مشرف باشیم. یکی از خطهایی که تعقیب میشود این است که ادعای بیطرفی در رسانه میکنند. بیطرفی کاذب. چند نکته درباره این بیطرفی کاذب عرض بکنم که کاملاً دروغ است. یکی بیطرفی کاذب است و یکی کمکم ایجاد شک و شکاکیت در مورد این که آیا اساساً موضوع بیان رسانه چیزی به نام بیان حقیقت است و یا اساساً باید حقیقت باشد؟ کمکم آیا اساساً میتواند حقیقت باشد که حالا آن را توضیح میدهم که در بعضی از مباحث آکادمیک در حوزه ارتباطات تحت تأثیر معرفتشناسی شکاکیت صریحاً میگویند که اساساً حقیقتی در کار نیست که بخواهد در حوزه رسانه هدفگیری بشود. حقیقت آن است که ما بیان میکنیم. حقیقت، مهندسی میشود. حقیقت کشف نمیشود. اینهایی که میگویم عین عباراتشان است و حالا میگویم که از این چه استفادههای ظاهراً موجهی در عرصه رسانه میشود. به این معنا که وقتی مرز دروغ و حقیقت برداشت شد وقتی حقیقتی نیست که شما در عرصه رسانه بخواهید به آن متعهد باشید طبیعتاً یک نوع ماکیاولیزم خبری و رسانهای و هنری و سینمایی حاکم میشود و شده، و آن که شما وقتی خودتان متعهد به وجدان هنری و رسانهای ندانید یعنی معتقد باشید حقیقتی بیرون از ما وجود ندارد که باید خودمان را به آن متعهد کنیم، حقیقت، سهم هر کسی است آن گونه که منافع او اقتضاء میکند از واقعیت بیرونی که ما نمیدانیم و لازم هم نیست بدانیم که دقیقاً چیست. درباره این که این بیطرفی یک بیطرفی کاذب است و همینطور که سینمای غیر ایدئولوژیک دروغ است. اینها به جبهه مکتبی میگویند که هنر و سینما را ایدئولوژیک نکنید تمام فیلمها و سینمای خودشان صددرصد ایدئولوژیک است. سینمای ایدئولوژیک دستِکم به این معنا که یک مبدأیی، یک غایتی، به لحاظ فکری، نظری، عملی و ارزشی برای خودش تعریف میکند و شروع میکند کار با مخاطب، برای این که او را به لحاظ احساس و ادراک تحت تأثیر قرار بدهد. خب این کاری است که دقیقاً سینمای غرب و هالیوود دارد انجام میدهد و خیلی هم موفق دارد انجام میدهد. سینمای غرب سینمای غیر ایدئولوژیک نیست. در این منطق، هنر بیطرف و رسانه بیطرف یک دروغ بزرگی است که گفته شده است. حتی میخواهم عرض کنم گزارشگری بیطرف، خبر مستند بیطرف هم در کار نیست ممکن است در حوزه کلاس و آموزش صحبت از مخبر بیطرف یا گزارشگر بیطرف گفته بشود اما در عمل هرگز، رعایت نمیشود یک چیزی را به نام بیطرفی تعریف میکنند یک چیزی را هم به نام واقعیتگرایی تعریف میکنند بعد که میخواهد بیطرفی را کنار بگذارد و بگوید نمیشود و نباید بیطرف بود میگوید ما واقعیتگرا باید باشیم یا بیطرف؟ کدام؟ این دوتا را باید از هم تفکیک کنیم. گاهی این دوتا را به جای همدیگر به کار میبرند. یک وقت میگویند گزارش بیطرف، منظور یعنی بیغرض، غیر مغرضانه، یک وقت میگوید بیطرف یعنی واقعبینانه و واقعگویانه و واقعگرا به نحوی که قابل تأیید از طرفهای مختلف تو باشد چه موافق تو چه مخالف تو. بیطرف بودن به مفهوم بیغرض بودن در رسانه به این معنا که عدالت را رعایت بکنید در استفاده از منابع اطراف مختلف و دو طرف این معرکه، انصاف را رعایت بکنی و از منابع هر دو استفاده بشود توازن و تعادل رعایت بشود و بعد این خبر را از زاویه چهارتا نگاه مخالف مطرح کنی. مثلاً بگویی جنگ ایران و عراق، چه ماهیتی داشت؟ چه کسی شروع کرد و چرا؟ هر طرف چگونه جنگید؟ و تمام اتفاقاتی که همین الآن دارد در دنیا میافتد. کارکرد آمریکا و ناتو در عراق، در افغانستان، یک گزارش خبری کسی از این بدهد که از 11 سپتامبر تا حالا چه اتفاقی افتاده است؟ اصلاً 11 سپتامبر چه بود شما میدانید که تا الآن هیچ چیزش معلوم نیست و نمیگذارند یک کمیته بیطرف برود گزارش تهیه کند که اصلاً این قضایا چه بود و چه کسانی بودند؟ و بعد فرضاً با همان قرائتی که آمریکا و رسانههای آمریکایی که از قضایای 11 سپتامبر ارائه دادند فرض کنید تازه آن قرائت درست باشد که به کلی مشکوک است که دوتا برج را بزنند و به دو کشور اسلامی حمله کنند! تازه فرض کنید این بوده باشد یعنی 11 سپتامبر آنطوری که شما میگویید اتفاق افتاده است چه دلیل و چه حجتی میشود برای این جنایاتی که کردید؟ اصلاً چه ربطی به ملت افغانستان و عراق دارد؟ یک گزارش خبری، یک فیلم مستند یا یک فیلم داستانی از اتفاقات گوآنتانامو و ابوقریب وجود ندارد اجازه نمیدهند وجود داشته باشد. ما میگوییم بیطرف به همین معنایی که میگویید بیطرف یعنی چند طرف! یعنی از زوایای مختلف گروههای مختلف از این قضیه خبر بدهند یک خبر رسانهای، تحلیل هم نه. چه اتفاقاتی افتاده و دارد میافتد؟ الآن در مصر چه اتفاقاتی دارد میافتد؟ در لبنان انفجاراتی که همین الآن شد دوتا بمب میبرند توی مرکز شیعه میگذارند صد نفر- دویست نفر مردم عادی شیعه را میکشند دیروز هم رفتند توی نماز جمعههای اهل سنت دوتا بمب گذاشتند باز چند صد نفر از آنها کشته شدند. این اتفاقات چرا در عراق میافتد؟ در پاکستان میافتد؟ در سوریه میافتد؟ در لبنان میافتد؟ به شکلی در مصر و همه جا. چرا بعد از این که بیداری اسلامی شروع شد این اتفاقات راه افتاده است؟ چرا بعد از این که ارتش آمریکا و ناتو آمدند افغانستان، بمبگذاری و تروریزم هزار برابر شده است؟ چون قبلاً نبوده است. خب از این قضیه، دو جور گزارش دارد به دنیا مخابره میشود. دو جور گزارش مستند، خبری، تحلیل، ژورنالیست، دو جور فیلم سینمایی میشود ساخت. حالا آنها میسازند ولی این طرف کسی نیست بسازد. یک طرف آن ببینید مظلوم کیست و ظالم کیست و یک طرف را ببینید که واقعیت چیست؟ بنابراین رسانه به نام سرگرمی، به نام تهیه خبر. به نام خبر گزارش مستند بیطرف سراسر دارد دروغ تحویل میدهد و چون امپراطور رسانهای و قدرت رسانهای دست اینهاست افکار عمومی دنیا مجبور است یا شک کند یا سکوت منفعلانه بکند یا بپذیرد. حالا با یک طیفی این پذیرش هست از پذیرش صددرصد تعبّدی تا پذیرشهای نسبیتر.
آیا واقعیتها از دیدگاههای اینها در گزارشهای رسانهای جدا شده است؟ آیا از اتفاقات جهان اسلام موقعی که دارند خبر میدهند داوری نمیکنند؟ همین اتفاقاتی که در مصر شد، کاملاً میشود دو – سه جور خبر داد. شما به لحن آن نگاه کنید. لحن اخباری که میگویند. از روی لحن میشود فهمید که چه کسی، چه مواضع یا چه منافعی دارد؟ یکی میگوید کودتا، یکی نمیگوید کودتا. یک کسی میگوید چه کسی شروع کنند خشونت است به چه کسی اشاره میکند، یکی هم به چه کسی اشاره میکند. ممکن است شما از یک موضعی هم بررسی کنید که اشکالات هر دو را بگیرید. بنابراین این یک تقلّب و توهم بزرگ است که کسی فکر کند این همه رسانهها در دنیا، چند هزار شبکههای ماهوارهای، صدهزار و میلیونها سایت سیاسی و فرهنگی و خبری، نظری در اینترنت، سالی صدها و هزاران فیلم، اینها همه دارد محو سرگرمی یا محو اطلاعرسانی و آگاهی دادن به مردم که حق شما دانستن است! دارد این تلاشها صورت میگیرد. یک دروغ بزرگ است و جز افراد ساده و ابله باور نمیکنند. پشت این نوع خبر دادن، خبررسانی و رسانه و پشت این نوع سرگرمیها اولاً یک ایدئولوژی یا ایدئولوژیهایی نهفته است که کاملاً جهتدار است و کاملاً متعصب نسبت به منافع، و مواضع خودشان و ثانیاً منافع بسیاری پشت اینها نهفته است. یعنی وقتی کسانی بتوانند با آگاهیها گزینشی برخورد کنند و آگاهیها را مهندسی کنند افکار عمومی دنیا را مدیریت میتوانند بکنند میتواند از روی نخبگان و خواص تا توده مردم، تأثیر بگذارد بگوید این نوع ادراک از این واقعیت میخواهم در تو بوجود بیاید، از این واقعیت، نه همه واقعیتها. من گزینش میکنم. از این بُعد به این واقعیت نگاه کردم نه از همه ابعاد. بُعد آن را هم من گزینش میکنم. لحن و نحوه تعبیر را هم گزینش میکنم. بنابراین خرج میکنم برای این که میخواهم در توی مخاطب و افکار عمومی دنیا یک احساساتی بوجود بیاید و یک احساساتی حتماً نیاید. مثلاً یک جایی میخواهم بخشی از افکار عمومی دنیا را از یک چیزی بترسانم! در نحوة گزارش کردن و لحن گزارش کاملاً اینها رعایت میشود. چه بگوییم؟ کی بگوییم و چطوری بگوییم که افکار عمومی بترسند و وحشت کنند؟ چه زمانی و کجا بخواهیم آرامش ایجاد کنیم. کجا بخواهیم احساس مظلومیت و همدردی، کجا بخواهیم افکار عمومی بیحس و بیغیرت و بیتفاوت بشوند؟ ببینید تمام اینها و دهها پشت صحنه دیگر میتواند باشد در این که یک واقعیت را چگونه، چه وقت، و تا چه حد گزارش بکنی یا نکنی؟ یا یک فیلم و یک بازی را برای سرگرمی با چه ماهیت و هویتی تولید کنی. پس دارد کار میشود. هیچ چیز اتفاقی نیست. هیچ گربهای محض رضای خدا موش نمیگیرد! هیچ کمپانی رسانهای یا سرگرمی یا خبر، خبرپراکنی، بنگاههای خبرپراکنی هیچ کدام از اینها نگران افکار عمومی که یک وقت خدای نکرده مردم امشب جاهل نخوابند که به مرگ جاهلیت مرده باشند، مثلاً نفهمند کجا چه شده؟ اینها نیست. از بین وقایع دنیا گزینش میشود. یک میلیون اتفاق مهم قابل خبری شدن در همین لحظه دارد در دنیا اتفاق میافتد. از این یک میلیون باید 20تای آن انتخاب شود و این 20تا بررسی میشود که از چه بُعد و زاویهای باید طرح بشود تا منافع ما و مواضع ما تقویت بشود و مخالفین تضعیف بشوند. قضیه اینطوری است! کاملاً کلیشهسازی. البته من نمیخواهم بگویم کار رسانهای میتواند خنثی صددرصد، خنثی مشکله باشد که جنسیت کار رسانه و جنسیت خبر، به هیچ وجه معلوم نشود بالاخره هر کار رسانهای، خبری و فرهنگی یک جنسیتی دارد. اما اگر کسی ادعای انعکاس شفاف بدون وساطت منافع خودش را از یک واقعیت بیرونی محسوس دارد میکند با این ادعا، آن وقت مسئولیت یک رسانه خیلی سنگین میشود و معمولاً این مسئولیت خیلی عمل نمیشود. پرهیز از داوری نمیکنند. پیشداوری و پسداوری کاملاً متعصبانه صورت میگیرد. از لحن استفاده میکنند. شما میدانید که لحن خیلی مهم است به اندازه خود یک واقعیت، نحوه بیان واقعیت، به اندازه اصل بیان واقعیت، لحن بیان واقعیت مهم است. خبر ساده را میشود با دو سه لحن گفت. با لحنی که عملاً تمسخر باشد. ناچیز کردن مضمون خبر باشد یا مهم یا هولناک جلوه دادن آن باشد. لحن میتواند طنز باشد یا جدی. لحن میتواند مدافعانه باشد یا مخالفانه. تصویر دلسوزانه از یک قضیه ارائه بدهی یا یک تصویر خشک ارائه بدهی. روی اینها کار میکنند. این که چه کلمات و چه جملههایی اینجا باید به کار برود و کدام به کار نرود، روی اینها فکر میشود. البته من نمیخواهم بگویم وای با چه کسانی روبرو هستیم! نه، اینها با همه زورهایی که زدند نه جلوی انقلاب اسلامی را توانستند بگیرند نه جلوی نهضت بیداری اسلامی را توانستند بگیرند، هم در لبنان باختند و هم در غزه باختند هم در عراق باختند و هم در سوریه باختند، در فلسطین باختند علیرغم این که این همه امکانات و تجهیزات و پول و ماهواره و اینترنت و شبکههای خبررسانی، علیرغم همه اینها دارند شکست میخورند. نمیخواهم بگویم اینها شکست ناپذیر هستند. نشان دادند، بخصوص به دست انقلاب اسلامی و بازوهای انقلاب اسلامی در سطح جهان و جهان اسلام بطور خاص، اینها در این سی سال دهها بار شکست خوردند الآن هم دارید میبینید که مدام دارند عقب میروند. ولی توجه داشته باشید چیزی به نام رسانه بیطرف وجود ندارد. سینمای غیر ایدئولوژیکی در کار نیست همه اینها برنامهریزی میشود بر محور منافع و مواضع اینها. حالا اینها که میگویم جاهای مختلف، تیپها و قدرت مختلف هستند ولی در رأس این هرم، نظام امپراطوری رسانهای صهیونیستی و سرمایهداری است که مرکزیت آن در آمریکاست. البته خیلی خب ادا درمیآورند که گزارشگریها غیر مغرضانه است یک تیکه از حقایق را همیشه بگوییم ولی طوری بگوییم که بعد آن چیزی که ما میخواهیم نتیجه گرفته بشود. حقیقت طوری چیده بشود، طوری ساختارشکنی و بازچیده بشود که هدفی که ما میخواهیم تأمین بشود نه این که واقعیت بیرونی همان طور که بوده حتماً منتقل بشود. اصلاً کار رسانهای و فرهنگی مثل یک پازلی است که قطعات آن را میچینند. تا شبیه اول آن بشود ولی این دیگر اولی نیست شبیه آن است. شما وقتی تصویر یک اسبی را در پازل میچینید این ظاهرش همان است ولی این قطعه قطعه شد و دوباره این قطعات چیده شد. حالا البته این مثال از این جهت مثال خوبی نیست چون شما قطعات را مجبورید دوباره طبق ساختار قبل آن بچینید اما اینجا به عکس است. ساختار را تغییر میدهد یک چیزی میگوید و در عین حال نمیگوید. یک چیزی را نگفته ولی در عین حال گفته است. حالا این نوع مواجهه با مقوله ژورنالیزم و رسانه و سینما هرگز و هیچ وقت هیچ تصویر کاملی از هیچ واقعیتی به مخاطب منتقل نشده و نمیشود. حتی یک مورد وجود ندارد. که یکی بگوید من یک خبر را میخواهم درست به شما منتقل کنم و یک تصویر کامل ارائه میدهم که اصلاً چی شد؟ چطوری شروع شد؟ کی گفت؟ او چی گفت؟ این چی گفت؟ بعد و بعد. چنین تصویری هرگز در این رسانهها وجود ندارد و عرضه نشده است. مفاد سینما تا رسانه، مثل یک نقشهکش، نقشهکشی میشود یعنی تصویر عین مطابق با واقعیت به ما منتقل نمیشود تصویر بیطرف نیست تصویری است با واسطه یعنی گزینشی است و در کنار واقعیت، ناواقعیت میآید. بنابراین بیطرفی نه به این معنا وجود دارد و نه ممکن است. حالا میخواهم یک نکته دیگر عرض کنم. اینها خطاب به ما جبهه این طرف میگویند که هنر بیطرف، رسانه بیطرف، سینمای بیطرف، که خودشان اصلاً رعایت نمیکنند. حالا سؤال این است که آیا اساساً بیطرفی یک وقت بیطرفی به معنای بیغرضی و انصاف است گزارش منصفانه از یک واقعیت، بله این یک ارزش اسلامی است. دروغ نباید بگوییم، مغالطه نباید بکنیم، تحریف نکنیم، افراط و تفریط نکنیم، کم و زیاد نکنیم یا خبر باید گفته بشود درست گفته بشود یا نباید گفته شود، خب گفته نشود. ممکن است بگویید خب هر واقعیتی ضرورتی ندارد رسانهای بشود و جامعه را مخدوش کند. خیلی از اتفاقات میافتد لازم نیست رسانهای بشود بلکه مضرّ است. اما مثل خیلی از این چیزها که در صفحه حوادث و نشریات زرد میآورند مثلاً فلان هنرپیشه طلاق گرفت! با زن کی چه کار کرد، زن او رفته با او ازدواج کرده، یک سگی خریدند، سگشان مریض شد برد دکتر و... خب این مزخرفات چیست که ذهن مخاطب را با این چرندیات پر میکنید. یکی از دغدغههای فلان هنرپیشه، فلان بازیگر، فلان ورزشکار، فلان بازیگر مثلاً پایش شکست داشت تصادف میکرد داشتند با همسرش شمال میرفتند و... خب اینها به ما چه مربوط است؟ چه تأثیری اینها در سعادت و شفاوت یک فرد یا جامعه چه تأثیری دارد؟ حالا تازه اینها خوبش هست. دروغها، تهمتها، دعوا راه انداختن، خیلی از مسائل است که اصلاً ضرورت ندارد رسانهای بشود بلکه ضرورت دارد رسانهای نشود. خیلی چیزها هم هست باید رسانهای بشود. اگر آن چیزهایی که باید رسانهای بشود در یک رسانه مسلمان و اسلامی باید درست رسانهای بشود یک بُعدی نگاه نکنی، دروغ نگویی، تهمت نزنی، کم و زیادش نکنی، خبر را از کمرش نگویی، علتها را بگو و درست بگو، استدلالهای طرفین را بگو، تهمت به یکی میزنی اولاً تهمت نزن ولی وقتی تهمت زده شد جواب طرف را منتقل کنید. خیلی مسائل است که باید رعایت بشود. یک وقتی باید در باب ارزشهای رسانهای، اخلاق رسانه، فقه رسانه، احکام رسانه، البته با اجتهاد نه بدون اجتهاد، از حوزه روزنامه و رسانه و سایتهای اینترنتی تا حوزه سینما باید بحثهای دقیقی بشود. جای آن در حوزه است، جای آن در دانشکدههای ارتباطات ما، دانشکدههای هنر است که متأسفانه مدام فقط دست به دست میکنند و به حرفها و سخنرانیهای عمومی اکتفا میشود. کار دقیق آکادمیک حوزهای و دانشگاهی، مثل درس خارج فقه در حوزه، مثل یک پایاننامه دکتری، با دقت معمولاً این کارها صورت نمیگیرد.
از این طرف، میخواهم عرض کنم اما بیطرفی به معنای بیغرضی نه؛ بیطرفی به این معنا که ما با هنر و رسانه بدون هیچ هدفی، مواجه بشویم یعنی بیهدف دل به این دریا بزنیم و وارد عرصه تولید بشویم چه برسد به توزیع و مصرف آن. نه. بدین معنا بیطرفی مفید نیست خوب نیست. بیطرفی به مفهوم تعادل و انصاف درست است اما بیطرفی به مفهوم بیتفاوت ایستادن بین حق و باطل، بین خوب و بد، بیر خیر و شرّ، بین جلّاد و شهید، بین قربانی و متجاوز، این بیطرفی، بیطرفی درستی نیست. در قالب حتی سرگرمی و تفریح، کسی اگر دقت کند یعنی با چشم مسلّح به تئوری ذهنی، مسلّح به سؤال نگاه کند حتی به یک فیلم بازی، یک فیلم سرگرمی، یک طنز، کمدی خوب که نگاه میکنیم، البته من نمیخواهم بیش از اندازه حساس کنم یا حساس بشویم راجع به این مسائل که آقا در هر فیلمی بگرد یک چیزی پیدا کن و بگو آهان معنیاش این است! چون دیدم بعضی از دوستان این کارها را میکنند که اگر آدم گوش کند خود آدم کمکم مریض میشود! همه چیز را به معنی برمیدارد. طرف سرش را خارانده و پشه بوده میگوید میبینی این که سرش را خاراند معنیاش چه بود؟! این داشت به قداست وحی حمله میکرد! یا اینجا میخواست سمبلهای اسلامی را بکوبد! بابا کلهاش خاریده دارد سرش را میخواراند دیگر این حرفها چیست! آنجا میدانید گوشه پرده چیزی بود یک وزی گفت رد شد، میدانی آن چه بود؟ آن وز به مفهوم پارازیت در معرفتشناسی چی بود! نه اینها یک مقداری افراطی است و یک مقداری در آن توهم است این مقدار زیاد شود پس دیگر آدم هیچ فیلمی را نباید نگاه کند، هیچ سرگرمی هم نباید داشته باشد و... کمکم یک آدم شکاک وسواسی مریض میشود که حتی با رفقایش هم که یک جایی مهمانی میرود کوچکترین حرکت اینها را به معنی برمیدارد. مثلاً طرف دارد یواشکی به فلانی میگوید شماره تلفنت را بده، این میگوید میدانید معنی این چه بود؟ این داشت به شعور من توهین میکرد، این دارد به من میگوید حیوان در این جلسه جای تو نیست ما حرف مهم داریم! چرا اینطوری برداشت میکنید؟ من این را نمیگویم. بعضی از دوستان بیش از اندازه حساس هستند طوری که وسواسی میشوند که فلان فیلم، فلان رسانه، فلان سرگرمی این طوری است، در پس پشت آن ... یعنی طرف انگار راجع به هر ثانیهاش نشسته صد ساعت فکر کرده و برنامهریزی کرده است! این خودش از دشمن یک هیولای شکستناپذیر میسازد که دروغ است. و بعد هم معنیاش این است که شما هر فیلمی را نگاه میکنید شروع کنی به چشم بد نگاه کنی. نه، من این را نمیگویم اما سادهلوحی که بسیار در افکار عمومی فراگیر است، این هم خطرناک است. خیال میکند این کمدی ساخته شده فقط برای خنده من و توست! این فیلم وسترن، این فیلم پلیسی، حالا سابقاً که این مسائل خیلی بود همین مسائل شهوت و مالیخولیا و وحشت و سکس و خشونت بود، ولی در این دورههای جدید تعرّض پیچیده به بسیاری از مفاهیم نظری و تئوریک صورت میگیرد. دفاع از نسبیت و پوچ بودن اخلاق در قالب یک فیلم و سریال. شما دیدید حتی بازیهای کامپیوتری که برای بچهها دارد میآید کا ملاً سیاسی است. این بازیهایی که آمده تا طرف میگوید الله اکبر یا یا مهدی باید او را بزنی! این که دیگر واضح است که سیاسی است. یا فیلمهایی که بازیهای کامپیوتری بچهها که در آنها فساد است. آموزش فساد اخلاقی و جنسی است. سربسته بگویم چون اینها را آوردند شورای عالی انقلاب فرهنگی و نمونههایی از آن را گزارش کردند اینطور بازیها و این بازیها را دارند پخش میکنند خب اینها بُعد علنی است. اما خیلی از کارها ظاهراً طنز و سرگرمی است یا بازی است ولی عملاً اتمها و مولکولهای این پدیده دارد طوری چیده میشود که شما وقتی نگاه میکنید و تمام میشود شما روی نقطه خاصی دست نمیگذارید که اینجا داشت این کار را میکرد ولی وقتی که تمام میشود میبینید کار خودش را کرده است اگر کسی خودآگاهی داشته باشد میبینید کار خودش کرده و یک ذهن جبرگرا ایجاد کرد، یک ذهن پوچگرا ایجاد کرد. یک ذهن نسبیگرا ایجاد کرد. هر کدام از اینها با هم متفاوت است ولی تأثیرها را میگذارد. همزادپنداری و سمپاتی نسبت به دشمن ایجاد میکند. مرز حق و باطل را برچید. زنا را عادیسازی کرد، قباحتزدایی کرد. و از این قبیل مسائل در حوزه فقه و اخلاق. استراتژی طرف مقابل این است نوعی اطلاعات بدهیم که ارزشهای مخاطب را هدف قرار بدهد و رفتار او را تغییر بدهد. شما این را قبول ندارید که اگر صدتا فیلم یا صدتا بازی، یا طنز یا سرگرمی، یا خشونت یا پلیسی یا هر چیزی که هست با آن هدف تهیه شده است، هر وقت ببینید هم در نوع احساسات و حساسیتهایتان هم در نوع افکار و هم در نوع تصمیمگیری و رفتار ما تأثیر میگذارد؟ روشن است که تأثیر میگذارد. البته من نمیخواهم نباید نگاه کرد، نخیر، بلکه باید فیلمهایی که پخش میشود غربی و داخلی و ایرانی و در رسانههای خود ما هم مدام دارد پخش میشود اینها را خود بنده هم میبینم باید هم دید ولیکن هم برای تفریح میبینم و هم برای اینکه هردوش. هر دوش هم لازم است اما حساسیت یعنی نه آن حساسیت افراطی و وسواس توهم بیمارگونه، نه این حالت سادهلوحی و ابلهانه که فکر کنی همه اینها فقط فیلم است! نه، اینها رفتارسازی میکند و سبک زندگی را تغییر میدهد و داده! طرز پوشش، رژیم غذایی، نوع نگاه زن و شوهر به هم. نوع ادبیاتشان، نوع بچهها با والدین چطور برخورد کنند؟ رابطه همسایه به همسایه. مفهوم جنایت، همه اینها دارد تغییر میکند میکند. در اثر رسانهها حتی در بُعد سرگرمی آن. الآن صدها رسانه دارد جنگ شیعه و سنی و جنگ قبیلهای قومی را دارند به آن دامن میزنند. خب پس مشارکت اجتماعی در جهت حق یا باطل میشود ایجاد بکند از طریق رسانه میشود ایجاد کرد و میکند. مراقب باشید مطالبات باطل موج حاکم بر جامعه نشود. مطالبات حق حاکم باشد. میتوانند مقاومت فرهنگی را در یک جامعه را با رسانه درهم بشکنند. میتوانند مقاومت فرهنگی را ابقاء کنند. میشود دستاوردهای یک حرکت و پیروزیها را شکست جلوه بدهند و شکستها را پیروزی جلوه بدهند. با موجسازی و رسانه میشود یک هویت انقلابی را تقویت و تضعیف کرد. میشود ارتباطات جمعی و حساسیتها را تغییر داد. میشود اندیشهها و ارزشهای دیگری را آورد، یک اندیشههایی را عقب زد. با رسانه میشود بحران ایجاد کرد. بحران برای جبهه حق، یا بحران برای جبهه باطل، با فعالیتهای دانشجویی و با فعالیتهای رسانهای. جریان اطلاعات دارد مدیریت میشود. آثار اقتصادی هم دارد، اینقدر گاهی این که چه خبر و چگونه و این که چه زمانی بیاید یا نیاید آثار اقتصادی دارد، هم در اقتصاد ملی و هم در اقتصاد باندهای مافیایی. چطوری خبرسازی کنیم؟ برای فلان وزارتخانه که مثلاً یک وزارتخانه آب و نان دارد و اقتصاد و پول توی آن زیاد است میتوانید جوسازی رسانهای کنید که چه کسی آنجا دستش باز باشد و چه کسی دستش بسته باشد. ظاهرش این است که چندتا خبر و یک سرمقاله است، میگوید روشنفکری و رسانهای، ولی یک مرتبه میبینید صحبت از چندصد میلیارد تومان پول دارد جابجا میشود. اینجور نقشها را دارد. مسائل اقتصادی مالی گاهی توزیع درست یا نادرست اطلاعات به دنبال آن هست. دانش و عمق دانش و سطح دانش، دانش سیاسی، دانش دینی، دانش اجتماعی، دانش اقتصادی، دانش حرفهای را رسانه میتواند تضعیف یا تقویت بکند. به ارزشها میتواند شکل بدهد. اینها کارکردهای مختلف رسانهای هستند و بخصوص یک نکتهای عرض بکنم، چون گفتم یک بحث معرفتشناسی هم کنار این معرفتشناسی شکاک و پوچگرایی گاهی پشت صحنه بعضی از بنگاههای رسانهای است حق و باطل وجود ندارد، ما حق و باطل را میسازیم! ما میگوییم چه حق است و چه باطل است یک مفهومی هم در جامعهشناسی و نهادهای اجتماعی هست که حتماً دوستان شنیدند مفهومی است به نام جامعهپذیری. جامعهپذیری یعنی همرنگ جماعت شدن. اینها تحلیل ذهنشناسی و انسانشناسیشان، بعضی از این جریانها و گفتمانها در حوزه رسانه، این است که اصلاً بخصوص حالا که مرز بین فرهنگها و ملتها، هرچه رسانهها جلوتر میآید کمتر و کمرنگتر میشود، دوره به اصطلاح فراصنعتی و ارتباطات امروز، انسانها ظاهراً دارند آگاهتر میشوند در واقع گیجتر میشوند چون اطلاعات متضاد پراکنده، که نمیدانی بالاخره کدام آن درست است کدام دروغ. ظاهراً افراد با رسانه اجتماعی میشوند ولی در واقع فرد، منزویتر میشود و خودش را تنهاتر احساس میکند. دیگر سپر جمعی ندارد چون هویت جمعی که فروبپاشد، شما سپر جمعی ندارید برای این که اطلاعات مختلف را از یک فیلتر عقلانی و اخلاقی بگذرانی، مدیریت کنی، حلاّجی کنی و بعد آن را بشنوی و مورد توجه قرار بدهی. میگوید در این شرایط، وقتی انسان تنها و منزوی شد دچار اغتشاش ذهنی میشود در برابر این همه رسانههای متعدد، بعد دیگر قدرت تشخیص حق را چون ندارد بحران هویت پیدا میکند، منزوی و تنها میشود یک انزوای عمومی بر تک تک آحاد مخاطبان حاکم میشود بعد میبیند تنها قاعده مطمئنی که میتواند به آن آویزان بشود و تنها ذستگیرهاش این است که ببیند بقیه چه میگویند رسانهها چه میگویند؟ بنابراین عملاً آن چه به نام کردار اجتماعی، به عنوان گفتمان غالب به آن حالی کنی، این خودش را همرنگ آن میکند. دیدید بعضیها مثلاًدر محیط مذهبی قرار میگیرند دعای کمیل و دعای ندبه همانجا آن قدر دعا میخواند! زیارت و از این زیارت به آن زیارت، از این کارها اینقدر میکند که آدم نمیفهمد کی چی شد؟ بعد همین آدم میبینید در یک فضایی قرار میگیرد که یک فضای دیگری است. مذهبی بودن آنجا یک چیز ضد ارزش است! مثلاً حجاب، نماز بیارزش است، بعد همین آدم را میبینید باز آنجا هم از بقیه تندتر میرود. برای این که این هویت ندارد دچار بحران هویت شده است. کسی که بحران هویت دارد مدام میخواهد به جماعت حمله کند. در محیط مذهبی گیر میکند میخواهد نمازشب بخواند، در محیط فاسد قرار میگیرد توی فساد از همه جلو میزند! که بقیه که دارند به روش عادی گناه میکنند اینقدر جلو نیستند! این دارد به روش غیر عادی گناه میکند، عقدهای است. آدمی که بحران هویت دارد عقدهای است! یک مرتبه خرمقدس میشود و یک مرتبه هم یک آدم فاسدی میشود که اهل فحشای عادی این کارها را نمیکنند. یک وقتی در یکی از این کشورهای اروپایی بود یکی از مغازههایی که اینجا بود ایرانی بود، میگفت فلانی هرکس از اینجا رد میشوند میفهمم کدامشان ایرانی است، افغانی است، ترک است، عرب است، از آنهایی که آمدند اینجا آنهایی که از خانوادههای مذهبی بودند آنجا نمیتوانستند گناه بکنند خیلی، ولی خودشان عقیده نداشتند حالا میآیند اینجا باور کن آنها از این اروپاییها گَندترند! چون آنها این کارها از بچگی میکنند و این کارها را عادی میدانند! دوست دختر، دوست پسر، مشروب خوردن، دیسکو، اینها جزو سبک زندگیشان است. ولی این که میآید چون با عقده میآید مثلاً میبینی ده برابر آنها میرقصد! 20 برابر آنها مشروب میخورد! جاهایی که آنها نمیروند این میرود! میگفت ما از تیپ لباس پوشیدنهایشان ما میفهمیم این عقده است. از طرز راه رفتنش در خیابان. مثلاً آنها آرایش نمیکنند ولی اینها دو – سه برابر آرایش میکنند. اصلاً یک کارهایی میکنند معلوم است این نرمال نیست حتی گناه را هم بطور طبیعی انجام نمیدهد غیر طبیعی دارد انجام میدهد. این میگوید اگر رسانه میتواند کاری بکند که چیزی به نام کردار اجتماعی و گفتمان غالب راهنمای افراد بشود اگر اینها هویت انقلابی مکتبی نداشته باشند پایشان جای پای محکم نباشد، به رفتار همعصران خودشان، میگوید آنچه که ما میگوییم این رفتار همعصران شماست به عنوان این که این مد است و امروز دوران این کارهاست، دوران آنها گذشته، این نسل است، آن نسل گذشته است، اینها تقابل دو نسل است و... خیلی راحت میشود روی آنها تأثیر گذاشت که خودشان را هماهنگ بکنند برای این که اینها دنبال یک اصول و قواعد رفتاری نیستند فقط دنبال این هستند که یک تجهیزات و ابزار جدیدی برای تفریح، سرگرمی، رسانه، فیلم به دست بیاورند و در جوامعی که یک مقدار پول دارند ولی هویت در خطر است، آخرین تجهیزات این را تهیه میکنند! طرف نان شب ندارد ولی ماهواره و آخرین مدل لپتاب و آخرین مدل موبایلهایی که میآید باید داشته باشد بعد میگفت خیلی از کسانی را اینجا میبینی که اصلاً ندارند و این چیزها را مصرف نمیکنند. در این حد نیست. در جستجوی تجهیزات پیشرفته هستند که او به امکانات بدهد که مدام اطلاعات جدید، لذتهای جدید، تفریحات جدید، در حالی که به لحاظ روحی هویت ندارد که بتواند درست بفهمد خودش را در معرض چه نسیمها و طوفانهای مسمومی دارد قرار میدهد یا نمیدهد و بعد این که با اینها باید چه کار کند؟ حتی وقتش را درست نمیتواند مدیریت و نظم بدهد. رسانههای به این شکل دارند کاری میکنند مثل هیپنوتیزم، خیلیها را هیپنوتیزم میکنند. الآن خیلی از بچهها هستند که خیلی خوب هستند روزی ده ساعت – هشت ساعت، بیشتر، یا پای لپتاب نشسته یا پای این موبایلها، و مشغولند. مگر هیپنوتیزم غیر از این چیست؟ تو باید وقت و ذهنت صرف چیزهایی بشود که او میگوید و او میخواهد. خیال میکنی تو داری انتخاب میکنی سرگرمی و موضوع مطالعهات را. نه، او دارد برای تو مدیریت میکند. من نمیگویم کسی سراغ اینها نرود، باید هم برود. بنده خودم هم حداقل روزی یکی دو ساعت در موضوع کار خودم استفاده میکنم حتماً باید رفت و یک امکان و نعمت بزرگی است. امکانی است که بشر در طول تاریخ نداشته است. اما نحوه مدیریت که شما دارید آن ابزار را مدیریت میکنید یا او دارد تو را مدیریت میکند؟ مسئله این است. داری مدیریت میشوی یا داری مدیریت میکنی؟ دارند تو را با یک منظومه فکری هماهنگ میکنند یا تو داری واقعاً خودت انتخاب میکنی؟ یک تعبیر مشهوری از "مارشال مکلوهان" که مدیریت رسانه است، میگوید: «نظام ارتباطی محتوای فرهنگی پیامها را تبیین و مدیریت میکند» میگویند پیام همان رسانه است و همان وسیله ارتباطی است. عملاً این رسانه مدام دارد ذهن مخاطب را ماساژ فکری میدهد! دارد مغز تو را کوچک میکند یا بزرگ میکند؟ آنجا که میخواهد. حجم مغز تو را، قدرت تحلیل و حساسیتهای تو را مدیریت میکند. ظاهرش ورزش آزاد فکری و نرمش فکری است ولی در واقع این فکر دارد مدیریت میشود. رسانههای ارتباطی، محاورهای، نوشته، رادیو، تلویزیون، اینترنت کاملاً از ابزار جامعهپذیریاند، نهادها را دارند مدیریت میکنند و میسازند و به سبک زندگی، ساعتهای خواب و بیداری تو را تغییر میدهند. نوع لباس پوشیدن و انتخاب مد لباس را تغییر میدهد. نوع دوستیابی و روش گفتگو با دوست را تغییر میدهد. نوع گفتگوی زن و شوهر را تغییر میدهد. روش برخورد والدین با فرزند، همسر با همسر، همسایه با همسایه، همکار با همکار را تغییر میدهد. گاهی جای خوب و بد را عوض میکند. شما صدتا فیلم خشن آدمکشی وقتی میبینیم برای ما جان انسان ارزان میشود. میشود یا نمیشود؟ یعنی قتل عادی میشود! یک فیلم وقتی مدام مسائل فحشا و فساد در آن میبینیم آن دیگر برای ما عادی میشود. این که یک نوع گناه است و انسان را از نورانیت دور میکند این دیگر مطرح نیست. یک فیلم را وقتی میبینی مدام دروغ و خیانت و کلاهبرداری است این عادی میشود.
بنابراین ببینید در سبک زندگی، سبک نگاه، اولویت بندیها، روابط انسانها با هم، نوع فعالیتها تغییر میکند آن وقت دیگر از کوزه برون همان طراود که در اوست! این کوزه نفس را از هرچه که پر کردی، یعنی واردات ما هرچه که بود صادرات ما هم همان متناسب با او خواهد بود. خزعبلات وارد بشود خزعبلات صادر میشود. حکمت وارد بشود، حکمت صادر میشود.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی